مرغك زخمي من
فصل زيباي بهار
وقت پرواز تو در عرصه ي صحرا ها بود
ليك بال تو شكست
خواستي نغمه زن باغ بهاران باشي
خشم توفان خزان
گلوي نغمه سرايت را بست
پس گمشده ام
تو بگو من چه كنم با غم داغ بزرگ
من تنها چه كنم ؟
مرغكم پر زد و رفت
سينه ام چون قفسي است
بي پرنده قفس خالي خود را چه كنم
پسرم مرد و به چشمم همه باغ است خزان
سينه مي سوزد از اين داغ خدايا چه كنم
مرغك من پر خون الودت
همزبان دل تنهاي منست
نغمه ي خاموشت
لحظه ي تنهايي
تسليت گوي دلم در همه شب هاي منست
مرغك خاموشم
همه شب زمزمه پرداز توام
در سكوت شب خود تشنه ي آواز توام
مرغك خون آلود
سوي كاشانه بيا
پر بزن منتظر لحظه ي پرواز توام
فصل زيباي بهار
وقت پرواز تو در عرصه ي صحرا ها بود
ليك بال تو شكست
خواستي نغمه زن باغ بهاران باشي
خشم توفان خزان
گلوي نغمه سرايت را بست
پس گمشده ام
تو بگو من چه كنم با غم داغ بزرگ
من تنها چه كنم ؟
مرغكم پر زد و رفت
سينه ام چون قفسي است
بي پرنده قفس خالي خود را چه كنم
پسرم مرد و به چشمم همه باغ است خزان
سينه مي سوزد از اين داغ خدايا چه كنم
مرغك من پر خون الودت
همزبان دل تنهاي منست
نغمه ي خاموشت
لحظه ي تنهايي
تسليت گوي دلم در همه شب هاي منست
مرغك خاموشم
همه شب زمزمه پرداز توام
در سكوت شب خود تشنه ي آواز توام
مرغك خون آلود
سوي كاشانه بيا
پر بزن منتظر لحظه ي پرواز توام