===================
مام نكويت، بوسد گلويت، با چشم گريان
محزون و غمگين،آيد به سويت، با قلب سوزان
بر دست بابا، افتادي از پا، آه و واويلا(2)
===================
لب تشنه خاموش، گل نيلوفر،اصغر زارم
از داغ هجرت، اي گل پرپر، من غمگسارم
طفل مه سيما، شد يار بابا، آه و واويلا(2)
===================
اندر خيام،مولا حسين شد، فرياد و غوغا
ربابه نالان، در شور و شين شد، از جور اعدا
بانگ واويلا، رفته بر سما، آه و واويلا(2)
===================
از كيد دشمن، بر جان اصغر، تير جفا شد
در راه الله، همچون برادر، اصغر فدا شد
شهيد عطشان، همراه بابا، آه و واويلا(2)
===================
خون گلويش، بر آسمان شد، از دست مولا
اين ظلم و بيداد، از چه روا شد، بر ال طاها
نظم «رها» شد، بانگ واويلا، آه و واويلا(2)
===================

دسته ها : بهروز رها


دل مست صفاي نيـنوا شـد

با زخمـه عشـق در نوا شـد

در بزم­ شعور و شعراحساس

اين مرغ دلم غزل سـرا شد

بـا يـاد ســتارگان خونيـن

در سـينه چه آتشي بپـا شد

دل بوسه ­زند به ­خاك­ عشقش

خاكي كه شفاي درد ما شـد

آن بوي نسـيم خاك كويش

دل برده ز ما و جانفـزا شـد

چون­ خون خدا در آن عجين است

مقصـود تمــام انبـيا شـد

خاكي­كه نهايتي ­ز عشق ­است

خاكي كه تمـام ياد ما شـد

آن دشت حضور عشق و ايثار

با بوي حسـين پر صفا شـد

آن بسـتر سرخ نبض تاريخ

با خون حسـين پر بها شـد

اين دل كه هواي گريه دارد

ديـوانـه دشت كـربلا شـد

دشتي­كه ­ز غم­عطش­ به­­ جان ­داشت

سـيراب ز خون اصفـيا شـد

بر تشنه ­لبان چو بسته ­شد آب

از سـوز عطش غمي بپا شد

آبي كه خجل­ شد از ابوالفضل

شــرمنــده آل مصطفي شد

دستي كه فرات را خجل كرد

از قامت پهــلوان جـدا شـد

در سـايه نخل دل شكسـته

آب آور كـربلا فـدا شــد

بر روي­ عمو چو بوسه­ زد خاك

در خيمه سكينه در عزا شـد

چون قد علي به خون شناور

از ضـربـه تيـغ اشـقيا شـد

در زير هجـ,وم سم اسـبان

قاسم بدنش ز هم سوا شد

وين­ غنچه ­به­روي­ دست ­آن ­گل

پرپر ز قسـاوت و جفا شـد

با دست­ حسين عاشق آن ­دم

خونش چو ستاره بر سما شد

تا قامت­ حق­ به­­ خاك ­و در خون

از كيـنه خصم بي حيـا شـد

وان قامت سـرو تكسـواران

با خاك شـهادت آشــنا شد

سـالار شـهادت و شجاعت

راضي به رضـاي كبـريا شد

برپا شده بس­ حماسه­اي ­ناب

با رزم سـپاه حق چها شـد

سلطان­ حماسه ها بپا خاست

يـاريگـر او فقط خـدا شـد

تنها به قيـام خود جلا داد

تا اينكه ­سرش ز تن جدا شد

در كرببـلا از اين حمــاسه

افسـانه عشـق برملا شـد

زينب­ چو علم­ گرفته بر دوش

بـانـوي قيـام كـربلا شـد

زينب كه خداي عاشقي بود

بر زخم دلش خـدا دوا شـد

در سـايه لطف نـاب دادار

زينب به قضاي­ حق رضا شد

حجمي ز ولاي عشق­ زينب

در سينه ­شيعيان «رهـا» شد 

دسته ها : بهروز رها

محرم آمد و دل بي قرار كربلا شد
محرم آمد و اين دل گرفتار بلا شد
محرم بوي عشق و بوي ايمان مي دهد باز
محرم بوي هفتاد و دو قربان مي دهد باز
محرم امد و ياد حسين بر دل نشسته
كه از داغش دوباره قلب اين عالم شكسته
محرم آمد و من ياد عباس مي كنم باز
لب عطشان مولا را من احساس مي كنم باز
به ياد آن دو دستي كه از پيكر جدا شد
به ياد نازنين اكبر كه بهر دين فدا شد
و قطعه قطعه شد قاسم تنش از ضرب شمشير
گلوي اصغر ششماهه پاره از دم تير
سكينه از عطش در خيمه گاه غمگين و نالان
رسان يك قطره آبي برايش اي عموجان
محرم امد و رنگ عزا عالم گرفته
زمين و اسمان را زين مصيبت غم گرفته
الهي درد دردمندان دوا كن
دل شيعه ز بند غم «رها» كن

دسته ها : بهروز رها


ياحسين اي مظهر عشق و صفا
ياحسين اي صاحب لطف و عطا
ياحسين اي تو صفاي جان و دل
اين جهان از شور ايثارت خجل
ياحسين اي مهر احسان و سخا
مهر تو شد در جهان سوداي ما
يا حسين اي نور حق اندر زمين
اي به جنت يار خيــرالمرسلين
هم نشان داري ز زهرا هم علي
نور حـق در چهــره تو منجلي
اختـر تـابـان شـهر عاشـقان
تك سـوار عرصه كون و مكان
اي حسين اي رهبر منكر ستيز
اي كه بودي با جهالت در ستيز
جان و سر در راه يزدان داده اي
هم به عالم درس ايمان داده اي
خم نگـردد قـامتت مـولاي مـا
پيش غيـري جز به در گاه خدا
با قيــامت دين احمد زنده شد
تا قيــامت رزم تو پاينـده شد
جان ما ممـلو ز عشـق روي تو
ما كه ايم جز شـيفتگان كوي تو
بت شكن اي ميـر دشت كربلا
بهـر ما هسـتي شفيع روز جزا
اي فداي تو شـود جان «رهـا»
ياحسين اي مظهرعشق و صفا

دسته ها : بهروز رها

اي برادر اي فـدايت جـان من
اي كه بودي عشقم و سامان من

زينبت آمـد بـه بـالينت دگـر
سـر گذار اينك تو بر دامان من

سـر ز خون بردار و زينب را نگر
تيـره شد دنيا پيش چشمان من

علقمه شـد قتـلگاهت نازنيـن
اي بـرادر اي مـه تـابـان من

يا ابوفاضل ، علمــدار حسـين
اي اميــدم دردم و درمـان من

چشم خود بگشـا كه آمد زينبت
بي تو اين دنيـا شـود زندان من

دست خود اينك به آغوشم سپار
تا زنـد بوسـه لب عطشـ,ان من

بعد تو عباس من پشتم شكست
تير غم بنشسته چون بر جان من

مشك بي آبت برم تا خيمه گاه
گو چه سازم با همه طفلان من

شد حسينم بي تو تنها و غريب
آتشــي افتــاده بر دامـ,ان من

زينب از داغت به خاك غم نشست
خون ببــارد ديـده گـريان مـن

چون«رها» شد جانت از زندان تن
مي شـود دنيـا همـه زنـدان من

دسته ها : بهروز رها

=========================
وقتي كه تيردشمن،برمشك آبت نشست
همچون دل رقيه، قلب سكينه شكست
وقتي كه بازوانت، از پيكرت جدا شد
در خيمه گه برادر، از ماتمت عزا شد
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)
=========================
عباس تويي اميدم،در دشت آتش وخون
بي رويت اي دلاور، حالم شود دگرگون
اي كوه عشق و ايثار، آب آور يتيمان
اهل حرم برادر، از مرگ تو هراسان
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)
=========================
بر چشم تو نشسته، تير عدو برادر
آمد به بالين تو، پهلو شكسته مادر
بي تو چگونه روم، سوي حرم عباس
نعش ترا بگيرم ، من در برم عباس
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)
=========================
رفتي دگر ندارم، من ياوري ابوالفضل
بي تو حرم ندارد، آب آوري ابوالفضل
از تشنگي برادر، گشته سكينه بيتاب
قول داده اي كه آري، بهر او قطره اي آب
برادرم ابوالفضل،پشت و پناه لشگر(2)

دسته ها : بهروز رها


اي سپهدار حسين اي شير غران
اي علمدار رشيد فخر دليران
مير دشت كربلا ساقي طفلان
حامي اهل حرم يار يتيمان
ساقي لب تشنگانم،اي ابوالفضل جوانم
==================
نور چشم مصطفي ساقي كوثر
مرد ميدان نبرد جان برادر
راحت جان حسين اي پور حيدر
عاشق دين خدا سبط پيمبر
ساقي لب تشنگانم،اي ابوالفضل جوانم
==================
مونس آل عبا سالار لشگر
حامي عترت شفيع آل داور
يار زينب اي سپهدار دلاور
آتش خشمي به جان خصم كافر
ساقي لب تشنگانم،اي ابوالفضل جوانم
==================
عشق حق از چپرتو چهرت هويدا
داده اي دست و سرت در راه الله
برق غيرت از نگاهت هست پيدا
شافع روز جزاي سينه زنها
ساقي لب تشنگانم،اي ابوالفضل جوانم
==================

دسته ها : بهروز رها

آرزويـم را گـل آذيـن كـــــرده ام
اسب عشقم را دگر زين كرده ام

دشت دل را من ز بـاران اميــــد
با لطافت جمله پرچيــن كرده ام

خانه چشــم نيــــاز خســته را
با قدومش عطــــرآگين كرده ام

لحظه سـبز حضـورش را ز شوق
در خيـالم خوب و رنگين كرده ام

انتـــظارم را بـه كف بگرفتــــه ام
اشــــتياقم را چـو آييـن كرده ام

چـون ز ره آيـد نگـار نـازنيـــــن
راه جانم را چـه گلچيــن كرده ام

مي رسدتا من «رها»گردم ز غم
كام دل زين مژده شيرين كرده ام

دسته ها : بهروز رها

ميخوام برم به كربلا دعا كنم

ميخوام حسين خوبمو صدا كنم

اين دلمو راهي كربلا كنم

ناله كنم من جونمو فدا كنم

ميخوام برم به كربلا داد بزنم

از ته دل ميخوام كه فرياد بزنم

داد بزنم حسينمو صدا كنم

گريه كنم ز دل خدا خدا كنم

اونجا كنار قبر مولا بشينم

شايد كه من آقا حسينو ببينم

مي گم آقاجون دردمو دوا بكن

جون علي حاجتمو روا بكن

ميخوام برم به كربلاي پربلا

ميخوام برم پيش حسين سرجدا

ميگم آقاجون كه دلم تنگه برات

مثل هميشه دل من كرده هوات

پر مي زنه دلم به شوق كربلا

كي ميشه من بيام به پابوست آقا

آقاجون ترو به جون اكبرت

جون زينب جون زهرا مادرت

آقاجون قسم به دشت نينوا

جون عباس قشنگت به خدا

آقاجون به حرمت رقيه ات

آقاجون به اصغر ششماهه ات

آخرش منو ببر به كربلا

اين دل تنگ منو نشكن آقا

مي دوني من عاشق كربلاتم

عاشق اون خوبي و اون صفاتم

آقاجون اگرچه من شرمنده ام

منو كربلا ببر تا زنده ام

آقاجون بي كربلات من مي ميرم

مي دوني به عشق تو من اسيرم

واسه ديدن تو هستم ديوونه

آرزو نذار تو قلبم بمونه

جونمو بگير ولي امون بده

كربلا رو تو به من نشون بده

آقاجون كرببلات دواي من

خاك اون مرهمه و شفاي من

اگه من راهي كربلا بشم

از همه غمها دگر «رها» ميشم

دسته ها : بهروز رها

اي برادر اي فدايت جان من

 

اي كه بودي عشقم و سامان من

 

زنبت آمد به بالينت دگر

 

سر گذار اينك تو بر دامان من

 

سر زخون بردار و زينب را نگر

 

تيره شد دنيا پيش چشمان من

 

علقمه شد قتلگاهت نازنين

 

اي برادر اي مه تابان من

 

يا ابوفاضل ، علمدار حسين

 

اي اميدم دردم و درمان من

 

چشم خود بگشا كه آمد زينبت

 

بي تو اين دنيا شود زندان من

 

دست خود اينك به آغوشم سپار

 

تا زند بوسه لب عطشان من

 

بعد تو عباس من پشتم شكست

 

تير غم بنشسته چون بر جان من

 

مشك بي آبت برم تا خيمه گاه

 

گو چه سازم با همه طفلان من

 

شد حسينم بي تو تنها و غريب

 

آتشي افتاده بر دامان من

 

زينب از داغت به خاك غم نشست

 

خون ببارد ديده گريان من

 

چون «رها» شد جانت از زندان تن

مي­شود دنيا همه زندان من

 

دسته ها : بهروز رها
X