گر آمدنم به من بُدي نامدمي

ور نيز شدن به من بُدي كي شدمي؟

به زان نبدي كه اندرين دير خراب

نه آمدمي ، نه شدمي ، نه بدمي

 

دسته ها : خیام

اسرار ازل را نه تو داني و نه من

وين حرف معما نه تو خواني ونه من

هست از پس پرده گفتگوي من و تو

چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من

 

دسته ها : خیام

در كارگه كوزه گري كردم راي

بر پله چرخ ديدم استاد بپاي

مي كرد دلير كوزه را دسته و سر

از كله پادشاه و از دست گداي


دسته ها : خیام

اي دوست بيا تا غم فردا نخوريم

وين يكدم عمر را غنيمت شمريم

فردا كه ازين دير كهن در گذريم

با هفت هزار سالگان سر بسريم


دسته ها : خیام

من ظاهر نيستي و هستي دانم

من باطن هر فراز و پستي دانم

با اين هـمه از دانش خود شرمم باد

گـر مرتبه اي وراي مستي دانم

 

دسته ها : خیام

بر سنگ زدم دوش سبوي كاشي

سر مست بدم چو كردم اين اوباشي

با من به زبان حال مي گفت سبو

من چو تو بدم تو نيز چون من باشي


دسته ها : خیام

تا دست به اتفاق بر هم نزنيم

پايي ز نشاط بر سر هم نزنيم

خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح

كاين صبح بسي دمد كه ما دم نزنيم

 

دسته ها : خیام

يك چند به كودكي به استاد شديم

يك چند ز استادي خود شاد شديم

پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد 

چون آب بر آمديم و چون باد شديم

 

دسته ها : خیام

زان كوزه مي كه نيست دروي ضرري

پر كن قدحي بخور به من ده دگري

زان پيش تر اي پسر كه در رهگذري

خاك من و تو كوزه كند كوزه گري

 

دسته ها : خیام

هان كوزه گرا بپاي اگر هُشياري

تا چند كني بر گِل مردم خواري

انگشت فريدون و كف كيخسرو

بر چراغ نهاده اي چه مي پنداري

 

دسته ها : خیام

بر كوزه گري پرير كردم گذري

از خاك همي نمود هر دم هنري

من ديدم اگر نديد هر بي بصري

خاك پدرم در كف هر كوزه گري

 

دسته ها : خیام
X